ستایش  به معنای  حمد وسناستایش به معنای حمد وسنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

بهترین یار

کم وزنی +ساندویچ

گلم سلام دختر عزیزم ببخش چند روزیه نتونستم مطلب بزارم اما خلاصه مینویسم چند روز پیش رفتیم دکتر هوشبر اباده برای چک ماهانه و اون مشکل کوچکی که  داشتی اما اصلا وزن اضافه نکرده بودد فقط 300 گرم این منو و مامانی رو خیلی ناراحت کرد آخه ما خیلی بهت میرسیم اما متاسفانه وزن اضافه نکردی  وبرات آزمایش نوشتن نمی دونی با یه شک و تردید که بریم ازمایش یا نه روز 5 شنبه با کل خانواده ی عمه فرحناز که اونا هم ابرکوه کار داشتن رفتیم نمی دونی چه روز بدی بود شک داشتیم که بریم ازمایش بگیریم یا نه چون ضعیف بودی می ترسیدیم تازه دکتر هوشبر گفته بود باید 5 ساعت اصلا چیزی نخوری واسه همین رفتیم ازمایشگاه خصوصی رازی که بهتر باشه که بدتر بود اصلا نتونستن رگت...
30 بهمن 1390

جشن تولد

  گلم سلام 1364/11/10 تولد مامانی بود من مثل همیشه میخواستم غافلگیرش کنم صبح سفارش کیک دادم عصر روز بازی استقلال ، تراکتور سازی بازی که تموم شد سریع رفتم مهراباد و کیک و شمع ... گرفتم سریع آوردم تا برسم خونه شب شده بود شما و مامانی خونه بودین سریع بی سر وصدا رفتم آشپزخانه و کیک و شمعها رو روشن کردم و سریع اومدم تو اتاق شما مامان واقعا جا خورد اصلا یادش نبود خیلی خوش گذشت کادویی هم که از طریق خرید اینترنتی خریداری کرده بودم و یه لوازم آرایشی بود به مامانی دادم .   ولی کسی رو دعوت نکرده بودین خودمون سه تایی بودیم تا اینکه عمه فرح زنگ زد گفتن میان اونجا خلاصه دور هم کیک خوردیم و مامانیا و باب...
11 بهمن 1390

اتمام محرم وصفر 90

گلم سلام به هر حال دیروز 04/11/90 محرم وصفر رخت بر بست  دو سه روز هوا خیلی سرد بودو 28 صفرنشد که شما رو ببریم امامزاده عباسعلی اما من به همراه دایی علیت رفتیم و یه یه ساعتی اونجا بودیم جات خلی ان شا اله سال آینده خدا قسمت کنه با هم همه ی هیات ها بودن امسال برا اولین بار روز شهادت امام رضا مثل دیروز امامزاده دختر موسی بن جعفر اسفنداباد از هیات های همجوار برای شرکت در مراسمی مثل عباسعلی دعوت کرده بود اولین هیات هم هیات ما بود فکر نمی کردیم کسی بیاد اما به یاری امام رضا خیلی خیلی هیات خوبی شد بازم نتونستیم شما رو ببریم آخه شما خونه بابا فیروز بودین و چون قرار بود از اداره گاز بیان برا وصل کردن گازشون واسه همین شما بابا مامانی موند...
5 بهمن 1390

مهمونی

گلم سلام دختر گلم دیروز جمعه سی ام دیماه بود روز تقریبا سرد  جمعه و اخرین روز دیماه شب قبلش تصمیم گرفتیم که عمو داود و خاله مهشید رو دعوت کنیم برا همین تا دیر وقت کار کردیم و گوشت چرخ کردیم واسه کباب کوبیده صبح هم زود پا شدیم تا بقیه کارارو انجام بدیم زنگ زدیم دعوت کنیم اما چون مشکل اشتین قرارشد شب واسه شام بیان خلاصه شب من کباب رو اماده کردم سفره رو اماده کردیم با مامانی اما خیلی دیر اومدن کباب سرد سرد شده بود اما خوب به هر حال خوش گذشت شما هم که مثل همیشه بیقراری میکردی در ضمن این هفته هم هفته ی خوبی آخه فردا که یکشنبه هست تعطیلیه 28 صفر هست و مثل هر سال میریم امامزاده عباسعلی امسال شما برای اولین بار میای ان شا اله ...
1 بهمن 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین یار می باشد